در چند سال گذشته همیشه تلاش کرده‌ام که نسبت به سالهای قبل‌تر روش‌های بهتری برای کتاب خواندن پیدا کنم. مسلما گاهی این روش‌ها درست بوده و جواب داده‌اند و گاهی نه –پس از چندی متوجه شده‌ام که به بیراهه رفته‌ام. گرچه هنوز هم در شیوه کتابخوانی‌ام آنچنان که باید به روش دلخواه خود نرسیده‌ام، اما این آزمون و خطاها مرا به یک سری قوانین و شیوه‌ها برای افزایش بهره‌وری در کتاب‌خواندن رسانده‌اند.  

اما پیش از اینکه دست به نوشتن این قوانین بزنم باید به یک سوال مهم پاسخ می‌دادم: هدف تو از کتاب خواندن چیست؟ 

بدون شک برای این پرسش، پاسخ‌های بسیاری می‌توان برشمرد، اما اگر بخواهم پاسخ کوتاهی به این سوال بدهم، می‌گویم: من برای افزایش آگاهی و افزایش همدلی کتاب می‌خوانم. 

با در نظر گرفتن اینکه لذت بردن از کتاب برای من یک هدف نیست، بلکه پیش‌نیاز و لازمه آن است –چه اگر اینطور نبود آن را به عنوان فعالیت دلخواه خود انتخاب نمی‌کردم– به پرسش بعدی می‌رسم: چگونه کتاب بخوانم که هم به خواسته‌‌هایی که از آن دارم برسم و هم موجب تبدیل شدن این فرآیند لذت‌بخش به کاری استرس‌زا و پرتنش نشوم؟ 

بیست قانونی که در ادامه گفته‌ام ، پاسخ‌های من هستند به این پرسش. 

۱. یک روز بدون کتاب نداشته باشم و هر روز کتاب بخوانم.

این یک قانون سفت و سخت است و فقط در موارد به شدت استثنایی می‌تواند شکسته شود. 

۲. یک مدت زمانِ مشخص برای مطالعه روزانه‌ام در نظر بگیرم و به همان پایبند بمانم.

مثلا من برای امسال تصمیم گرفته‌ام روزانه ۱.۵ ساعت کتاب بخوانم و نه بیشتر. این قانون هم مثل قانون اول جزو قوانین سفت و سخت هست البته با کمی تخفیف!

۳. تا جایی که می‌توانم زنجیره کتاب‌ خواندن را نشکنم.

اگر روزی واقعا نتوانستم به ۱.۵ ساعت پایبند باشم، دست‌کم ۰.۵ ساعت کتاب بخوانم. 

۴. بدون زمان‌بندیِ هفتگی، ماهانه یا فصلی کتاب بخوانم.

من تعداد خاصی از کتاب را برای خواندن در هر ماه یا هر فصل مشخص نمی‌کنم، هدفم بیشتر استمرار در خواندن است و نه صرفا خواندن تعداد کتابی مشخص در مدت زمانی مشخص. 

۵. بر اساس فهرستی که دارم کتاب بخوانم.

کتاب‌هایی که می‌خواهم بخوانم از پیش تعیین‌شده هستند و آنها را بر اساس نیازها، علایق و کنجکاوی‌هایم تهیه کرده‌ام، بنابراین هر کدام از آنها ارزش گذاشتن وقت و توجه ویژه را دارند، در نتیجه عضو جدید که آن هم با معیارهایی که گفتم انتخاب می‌شود، مسلما به آخر صف این فهرست می‌رود.

۶. اول کتاب‌های ناتمام را بخوانم و تا تمام نشدن آنها کتاب جدید به دست نگیرم.

سال گذشته بعضی از کتاب‌هایی را که شروع کردم ناتمام گذاشتم اما نه به دلیل نداشتن علاقه به آنها، بلکه به دلیل اشکال در برنامه‌ریزی من و هماهنگ نبودن برنامه کتابخوانی‌ام با تغییراتی که در میانه سال در روند زندگی‌ام ایجاد شد و اشتباه من در  تغییر ندادن آن برنامه. 

۷. بازخوانی برخی از کتاب‌هایی که قبلا خوانده‌ام و می‌خواهم دوباره بخوانم.

این برنامه‌ای‌ست که از پارسال شروع کرده‌ام. فهرستی از کتاب‌هایی که سال‌های قبل خوانده‌ام و به دلایل مختلف تصمیم گرفتم آنها را بازخوانی کنم درست کرده‌ام و امسال هم این روند را ادامه خواهم. 

۸. به ازای هر یک کتابی که بازخوانی می‌کنم، سه کتاب جدید بخوانم. 

این قانون به همراه قانون هفتم باعث می‌شوند که در عین حفظ تنوعِ کتاب‌هایی که می‌خوانم، به خوانده‌ها و دانسته‌هایم عمق و گسترش بیشتری بدهم. 

۹. تا جایی که بشود کتابی که بازخوانی می‌کنم حداقل به یکی از کتاب‌های جدیدم مرتبط باشد.

مثلا اگر قرار است ساربان سرگردانِ سیمین دانشور را برای بار اول بخوانم، پیش از آن سووشون را بازخوانی کنم. این کمک می‌کند که چیزهایی که آموختم انسجام و همچنین عمق بیشتری پیدا کند. 

۱۰. خودم را ملزم به خواندن تعداد خاصی از کتاب برای کل سال نکنم. 

اینکه ما چه تعداد کتاب می‌خوانیم نه اینکه اصلا مهم نباشد اما بدون شک در درجه اول اهمیت هم قرار ندارد. موضوع کمیت به خودیِ‌خود موضوع کم‌اهمیتی نیست و در مواردی مهم هم هست، اما اگر هدف خود را صرفا روی تعداد کتاب‌هایی که می‌خوانیم متمرکز کنیم مسلما راه به جایی نخواهیم برد. 

۱۱. تا جایی که بشود موازی‌خوانی نکنم.

اگر هم خواستم موازی‌خوانی کنم بیشتر از دو کتاب نباشد. یکی از مزیت‌های موازی‌خوانی ایجاد تنوع در کتاب خواندن است. این ویژگی خوشایند مخصوصا زمانی به کار می‌آید که روند کتابخوانی‌مان کمی خسته‌کننده و تکراری شده و نیاز داریم با خواندن کتابی دیگر و با سبک و حال و هوایی متفاوت، از یکنواخت بودن مسیر کم کنیم و تمرکز از دست‌رفته‌مان را بازبیابیم، اما بر اساس تجربه شخصی‌ام به این نتیجه رسیدم که زیاد بودن کتاب‌هایی که همزمان می‌خوانیم (بیشتر از دو عدد) اتفاقا باعث از بین رفتن تمرکز و در آخر در دست ماندن چند کتاب نیمه‌کاره خواهد شد. 

۱۲. تعداد صفحه را ملاکی برای سنجش کتابخوانی‌ام قرار ندهم.

سال پیش برنامه کتابخوانی‌ام بر اساس تعداد صفحه‌هایی بود که مشخصا باید در یک روز می‌خواندم؛ امسال گرچه همچنان نیم‌نگاهی به تعداد صفحاتی که می‌خوانم دارم، اما ملاک اصلی من برای تنظیم برنامه کتابخوانی‌ام نیست،  چون با هدفی که من از کتاب خواندن دارم سازگاری چندانی ندارد. تعداد صفحه‌ای که در یک زمان مشخص می‌خوانیم به عوامل متعددی بستگی دارد. جدا از سرعت خوانش متفاوت در هر فرد، نوع مطلب هم تاثیر زیادی بر این موضوع دارد، مسلما شاید بشود در یک ساعت ۱۲ صفحه از رمانی با متن روان خواند ولی برای یک متن فلسفی یا علمی یا حتی ادبیاتی که متن‌ و سبک پیچیده‌تری دارد هم می‌شود در یک ساعت همین تعداد صفحه را خواند؟ 

۱۳. هنگام کتاب خواندن یادداشت‌برداری کنم.

همیشه یک کاغذ و مداد برای یادداشت‌برداری کنار دستم باشد. یادداشت‌برداری و نوشتن در حاشیه کتاب یکی از شیوه‌های کتابخوانی فعال است. 

۱۴. هر کتابی که می‌خوانم ارتباطش را با خوانده‌های قبلی‌ام مشخص کنم. 

یک راه خوب و کارآمد برای یادگیری بهتر و اینکه مطلبی جای خود را در ذهنمان پیدا کند ایجاد ارتباط بین کتاب‌هایی که می‌خوانیم است.  

۱۵. بعد از خواندن کتاب درباره نویسنده آن تحقیق کنم. (به ویژه اگر هیچ شناختی از او نداشته باشم.)

مسلما شناخت نویسنده و آشنایی با زندگی او باعث می‌شود که به درک بهتری از نوشته‌های او برسیم. 

۱۶. بعد از خواندن هر کتاب حتما یک یادداشت هر چند کوتاه درباره آن بنویسم. 

نوشتن درباره کتاب هایی که می‌خوانیم علاوه بر اینکه به درک بهتر آنها کمک می‌کند، بلکه در آینده یک منبع جذاب و خواندنی برای یادآوری و  مرور مجدد آن کتاب‌ها خواهیم داشت. 

۱۷. بعد از نوشتن درباره کتابی که خواندم، ۵ مطلب مختلف درباره آن کتاب بخوانم. (نوشته، مستند، فیلم، فایل صوتی و ...)

 مسلما ذهن همه ما محدودیت‌هایی دارد، علاوه بر آن هر کدام از ما زاویه دید مختص خودمان را داریم، و ممکن است نکات و قسمت‌های متفاوتی از کتاب برای هر کدام از ما بیشتر جلب توجه کند، بنابراین من کتابی را که می‌خوانم محدود به درک و برداشت شخصی خودم از آن نمی‌کنم، و حتما چند مطلب مختلف درباره آن می‌خوانم.

۱۸. تا جایی که بشود در یک مکان مشخص و ساکت کتاب بخوانم.

برای داشتن تمرکز بالا هنگام کتاب خواندن و استفاده بهتر از زمان محدودی که در اختیار دارم، سعی می‌کنم در یک مکان مشخص و بدون سر و صدا کتاب بخوانم.   

۱۹. همیشه هر جا که میروم یک کتاب همراهم داشته باشم. –

(کتاب فیزیکی یا ebook فرقی ندارد.) هیچ چیز لذت‌بخش‌تر از خواندن یک مطلب خوب و جذاب در زمان‌های مرده نیست. 

۲۰. آرام و آهسته کتاب بخوانم.

این مهم‌ترین قانون من برای کتاب‌خوانی‌ست که همه قانون‌های قبلی‌ام به طور مستقیم یا غیرمستقیم زیرمجموعه آن قرار می‌گیرند. آنچه می‌خوانم را مزه‌مزه کنم. حتی اگر قرار باشد در یک ساعت فقط ۳ صفحه بخوانم، آن سه صفحه را با آرامش بخوانم. هیچ عجله‌ای برای تمام کردن کتاب نداشته باشم‌. کتاب‌خوانی را تبدیل به فعالیتی همراه با آرامش و بدور از تنش، و ساعت‌های کتاب خواندن را تبدیل به لحظاتی برای درنگ کردن  کنم، و اندیشیدن و لذت خواندن را که ذات خواندن است از آن نگیرم.