فلسفه کییِرکِگور
کتاب فلسفه کییِرکگور کتابی است درباره سورن کییِرکگور فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم که به پدر اگزیستانسیالیسم معروف است. این کتاب به قلم سوزان لی اندرسن -فیلسوف و نویسنده معاصر آمریکایی نوشته شده است و با ترجمه خوب و روان خشایار دیهیمی در نشر نو چاپ شده است.
کتاب فلسفه کییِرکگور را میتوان در زمره کتابهای فلسفه به زبان ساده دانست. کتاب نه آنچنان خلاصهشده است که بعد از خواندنش گمان کنی چیزی عایدت نشده و نه آنچنان پیچیده و ثقیل که خواننده تازهوارد را از ادامه مسیر خواندن ناتوان کند. با این اوصاف میتوان گفت که این کتاب با وجود حجم کمش دارای محتوای پرمایهای است و بیشک گام درستی برای ورود به جهان فلسفی کییرکگور و خواندن نوشتهها و آثار خودِ اوست.
این کتاب کمحجم در چهار فصل نوشته شده است و خانم اندرسن در این چهار فصل ما را با زندگی کییِرکگور، آثار و نوشتههای او، جریانات مهم زندگی او و عصر و زمانهای که او در آن میزیست و تاثیرگذار بر اندیشه و رویکرد فلسفی او بودند، مضامین مهم و نقاط اصلی فلسفه او، و دیدگاههای مخالف و انتقاداتی که بر تفکرات او وارد شده است آشنا میکند.
کییِرکگور فیلسوف مسیحیای بود که به کلسیای دولتی دانمارک و مسیحیتی که به مردم ارائه میکرد تاخت، و معتقد بود که کلیسا تعریفی کاملا بر ضد مسیحیت واقعی به مردم ارائه میدهد و گرچه معتقد بود که مسیحی واقعی وجود ندارد یا به ندرت یافت میشود، مردم کشورش را برای اینکه مسیحی بمانند تشویق به تحریم کلیسا میکرد. و برای جلوگیری از آسیبی که دین حکومتی و سیستماتیک به مسیحیت میزد موضوع جدایی دین از سیاست را مطرح کرد.
کییِرکگور همچنین مفاهیم تازهای را در فلسفه بیان کرد که در میان فیلسوفان پیش از او -اینگونه که او بیان میکرد وجود نداشت، که میتوان به تاکید او بر فردگرایی، رد کردن حقیقت مطلق (مخالفت با وجود فقط یک راه درست در زندگی)، تاکید بر حقیقت ذهنی (حقیقت چیزی است که فرد به آن باور دارد و به آن دل سپرده است)، تاکید بر یافتن معنای زندگی که از آن با عنوان تصمیم خطیر یاد میکند و انتخاب فقط یک رویکرد در زندگی از میان بیشمار گزینههای موجود و پذیرش مسئولیت آن انتخاب، و همچنین نگاه متفاوت او به دین، و تعریفش از مفاهیم ایمان، شور و خلوصِ دل اشاره کرد.
کی یرکگور همچنین مخالف اندیشههای فلسفیای بود که به هیچ کار زندگی نمیآمدند، و معتقد بود که فلسفه زمانی معنا مییابد که بتوان آن را در زندگی به کار گرفت.
آزادی اراده و اهمیت انتخاب
کییِرکگور انسان را موجودی آزاد میداند، آزادیای که مسئولیت سنگینی بر دوش او میگذارد.
هولناکترین چیزی که به انسان عطا شده حق انتخاب و آزادی است. (کییرکگور. یادداشتهای روزانه)
او بر اهمیت انتخاب کردن و به موقع انتخاب کردن بسیار تاکید میکند و از سختی آن خصوصا وقتی گزینههای متعددی پیش روی خود داریم میگوید.
او میگوید ما باید برای زندگی خود معنایی پیدا کنیم و با احساسی شورمندانه به آن ایمان داشته باشیم. و همین ارتباط پرشور با باورمان است که مسئولیت سنگینی بر عهده ما میگذارد.
قائل بودن به آزادی انسان کییِرکگور را به تفکیک دو واژه ترس و دلهره میرساند.
او میگوید ترس احساسی است که ما نسبت به امکانهای تهدیدآمیزی که خارج از قدرت ما هستند داریم و دلهره احساسی است که ما نسبت به امکانات حیرتآور درونمان و قدرتمان برای عمل کردن داریم.
ارزش مطلق
کییِرکگور برخلاف بعضی فیلسوفان پیش از خود که قائل به این بودند که یک راه درست برای عمل و رفتار در زندگی وجود دارد، معتقد بود که نمیتوان درست و غلط بودن باورهای دیگران را تعیین کرد. از نظر کییِرکگور هیچ ارزش مطلق و حقیقت مطلقی وجود ندارد که ما همه مجبور باشیم آن را بپذیریم و بر اساس آن زندگی کنیم. او میگوید هر فرد خودش باید ارزش زندگی خود را مشخص کند. چیزی که برای آن زندگی کند و برای آن بمیرد.
رویکرد علمی به زندگی
کییِرکگور مخالف نگاه علمی به زندگی بود که با فیلسوفانی چون دکارت رواج یافته بود. او علم را دارای ارزش محدودی میدید و معتقد بود که علم نمیتواند به ما بگوید که چگونه زندگی کنیم.
ارتباط ما با باورهایمان
کییِرکگور بیشتر از اینکه به این توجه کند که ما به چه چیزی باور داریم به این توجه میکرد که ما چه ارتباطی با باور خود داریم، آیا با شور و تعهد معتقد به باور خود هستیم یا نه.
اما بعد از اینکه به آزادی خود و مسئولیتمان در قبال زندگی خود آگاه شدیم چند سوال پیش میآید:
ما چگونه میان گزینههای مختلف دست به انتخاب بزنیم؟ کییِرکگور میگوید ما با امتحان کردن راههای مختلف -حتی شده در خیال میتوانیم راه مناسب خود را انتخاب کنیم. سوال بعدی این است که چطور بدانیم انتخاب ما درست بوده؟ کییِرکگور میگوید در مورد درست و غلط بودن راهمان نمیتوانیم یقین عینی داشته باشیم. چیزی که او با نگاه فلسفی خاص خود همیشه به آن تاکید دارد این است که مهمتر از انتخاب درست، میزان شور و شوق و جدیت و عشق ما نسبت به آن تصمیم است.
کییِرکگور معتقد بود که حقیقت، ذهنیت است. یعنی اینکه دلایل ما برای انتخاب مسیر و معنای زندگیمان نه منطقی بلکه روانشناختیاند. انتخابهای ما شاید از دید دیگران منطقی و درست نباشد ولی آن انتخاب چیزیست که از درون روان ما جوشیده است و لزومی بر منطقی بودن آن نیست.
حال سوال بعدی اینجاست که ما چه راههایی را میتوانیم در زندگی خود انتخاب کنیم؟
سپهرهای زندگی
کییِرکگور بر خلاف فیلسوفان پیش از خود که بعد از بیان مخمصه انسانی راهی برای زندگی در این مخمصه هم نشان میدهند، در فلسفه خود به ارائه راه و روش خاصی برای زندگی نمیپردازد، کما اینکه این راهها به تعداد انسانها میتواند متعدد و بیشمار باشد، و همانطور که قبلا گفته شد او معتقد به حقیقت مطلق و برتری راهی به راه دیگر نبود، اما معتقد بود که انسان در زندگی سه رویکرد بنیادین میتواند داشته باشد و آن رویکردها را سپهرهای زندگی مینامید:
سپهر زیباشناختی: زندگی برای خود
سپهر اخلاقی: زندگی برای خیر همگان
سپهر دینی: زندگی برای خدا
نکتههایی که درباره این دیدگاه وجود دارد این است که:
۱. این سه سپهر با هم جمعپذیر نیستند. و ما بالاخره ناچار خواهیم شد تنها یکی را برای زندگی خود انتخاب کنیم، حتی اگر بتوانیم برای مدتی طبق هر دو یا هر سه سپهر زندگی کنیم.
۲. این سه سپهر هیچ یک بر دیگری برتری ندارد.
۳. در درون هر یک از سه سپهر مراتب و درجات مختلف وجود دارد.
۴. خیر و شر در سپهر اخلاقی معنا مییابد و نه در دو سپهر زیباشناختی و دینی.
تاکیدی که کییِرکگور بر جمعناپذیر بودن این سه سپهر داشت به این دلیل بود که در هر سپهر شرایط و ویژگیهایی وجود دارد که در تضاد با سپهر دیگر قرار میگیرد. برای مثال برخلاف عقیده بسیاری که زندگی اخلاقی و دینی را در یک گروه قرار میدهند کییِرکگور اثبات کرد که این دو سپهر کاملا با هم متفاوتاند، مثلا برای شخصی که در سپهر دینی زندگی میکند رابطه با خدا اولویت دارد و چه بسا این شخص برای اثبات ایمان خود به خدا دست به عملی غیراخلاقی بزند (همانطور که در تاریخ انبیا نمونههایی از این مثال فراوان است.) خود کییِرکگور حضرت ابراهیم را برای این مورد مثال میزند. او برای توصیف حضرت ابراهیم از عبارت شهسوار ایمان استفاده میکند و میگوید که ابراهیم با اقدام برای کشتن پسرش در راه خدا دست به عملی میزند که از منظر اخلاقی به هیچ عنوان توجیهپذیر نیست ولی از منظر ایمان کاملا توجیهپذیر است.
مسلما مطرح شدن این موضوع انتقادهای بسیاری را بر علیه فلسفه کییِرکگور برانگیخت. چون در این صورت هر کسی که دیگری را بکشد میتواند اعمال خود را با عنوان ایمان توجیه کند. کییرکگور برای تفکیک این دو یک معیار ارائه میدهد و آن این است که فرق یک شخص قاتل با شخص مومن این است که مومن در واقع نمیخواهد کسی را بکشد.
در هر صورت دیدگاههای مطرح شده از سوی کییِرکگور همواره انتقادهایی در پی داشت، اما او بیشتر از اینکه نگران گناه کردن مردم باشد از نبود شور در مردم عصر خود که او آن را عصر شورباختگی مینامید ابراز نگرانی میکرد، مردمی که انقدر شور زندگی ندارند که حتی دست به گناه بزنند. از نظر او بزرگترین گناه در زندگی این است که از زیر بار پدیرش مسیولیت زندگیمان شانه خالی کنیم.
آن کس که به شور باخته است به اندازه آن کس نباخته است که شورش را باخته است. (کییرکگور، تعلیقه غیرعلمی نهایی)
بگذار دیگران شکوه کنند که عصر ما عصر شرارت است؛ شکوه من این است که عصر ما عصر بیچارگی است، چون شور ندارد. فکر آدمها ضعیف و سست است مثل نخ باریک... آنچه در دل میپرورانند حقیرتر از آن است که گناهکارانه باشد... (کییرکگور، یا این/ یا آن)
خلوص دل
یکی از مفاهیمی که کییرکگور در فلسفه خود به آن میپردازد مفهوم خلوص دل است، به این معنی که شخص در زندگی همه توان خود را معطوف به فقط یک چیز کند. اما به این نکته هم تاکید میکند که بسیاری از چیزهایی که در زندگی وجود دارند در ذات خود ثابت و واحد نیستند، بنابراین نمیتوان به آنها به عنوان یک هدف واحد در زندگی نگاه کرد و با خلوص دل بر آن متمرکز شد، مثل لذت، ثروت و قدرت. و توضیح میدهد که چرا این سه نمونه ذاتا موارد ثابت و واحدی نیستند. بنابراین به این نکته تاکید میکند که هدفی که برای زندگی انتخاب میکنیم باید در ذات خود وحدت و ثبات داشته باشد و تغییرناپذیر باشد، که بتوان با تمام وجود و خلوص دل به آن پایبند ماند.
فردگرایی
یکی از مهمترین مضامین فلسفه کییرکگور و شاید مهمترین ویژگی فلسفه او فردگرایی است. او برخلاف فیلسوفان جمعگرا که به گروه انسانها بها میدهند، فرد زنده را یگانه وجود مهم میداند. فردگرایی مضمونی است که سایر مضامین فلسفه کییرکگور حول محور آن شکل میگیرد و به گفته نویسنده این کتاب، کییرکگور هر چه مینوشت برای کمک به آن فرد زنده بود تا بتواند یک زندگی معنادار و پرثمر برای خود برگزیند. در پی تاکید او بر فرد است که اهمیت شناخت دروننگرانه خویشتن و پیدا کردن معنای زندگی اهمیت مییابد و لازمه این شناخت و انتخاب، تنهایی است. کییرکگور معتقد است که انسان فقط در صورتی که بتواند با خود تنها بماند میتواند به شناخت خود دست پیدا کند و مسیر زندگیاش را انتخاب کند.
آدمی که در این جهان بتواند واقعا تنها بماند، و فقط با وجدانش رای بزند –این آدم قهرمان است... (کییرکگور)
اگزیستانسیالیسم
کییرکگور در فلسفه خود مضامین و مفاهیمی را بیان کرد که در قرن بعد از او –یعنی قرن بیستم– مضامین محوری جنبشی به نام اگزیستانسیالیسم را تشکیل دادند:
۱. فلسفه و زندگی از هم جدا نیستند و نباید باشند.
۲. ما برای انتخاب میان اعمال مختلف آزادیم.
۳. ما برای انتخاب میان نظامهای ارزشی مختلف آزادیم.
۴. ما مسئول انتخابهای خود هستیم.
۵. "من"ِ ما در فرآیند انتخابها و اعمالمان شکل میگیرد.
۶. آگاهی به آزادی منجر به اضطراب میشود.
۷. اضطراب باعث میشود بسیاری از انسانها از قبول مسئولیت زندگی خود شانه خالی کنند.
پینوشت: مواردی که در این یادداشت بیان شد فقط بخشی از گزیدههایی بود از آنچه در این کتاب برای من جذاب و خوشایند بود، و مسلما این یادداشت کسی را بینیاز از خواندن خود کتاب نمیکند، اما میتواند آشنایی مختصری با مفاهیم ارائه شده در کتاب به خواننده بدهد و پلی باشد بین خواننده این یادداشت و این کتاب خوشخوان و مفید.
مشخصات کتاب من: فلسفه کییرکگور، سوزان لی اندرسن، خشایار دیهیمی، نشر نو - مجموعه بزرگان اندیشه، چاپ سوم سال 1400، 132 صفحه، قطع پالتویی.
سلام و درود بسیار ممنون از اشتراک گذاری دانسته هایتان.
جالب بود ...